You know just what to say, things that scare me تو میدونی چه چیزهایی بگی تا منو بترسونی
I should just walk away, but I can't move my feet من فقط باید برم، اما نمی توانم پاهایم را تکان دهم
The more that I know you, the more that I want to هر چقدر تو را بیشتر میشناسم بیشتر تو را می خوام
Something inside me's changed چیزی در وجود من تغییر کرده
I was so much younger yesterday من دیروز خیلی جوان بودم
I didn't know that I was Starving till I tasted you نمیدانستم گرسنه ام تا این که طعم تو را چشیدم
Don't need no butterflies when you give me the whole *** zoo وقتی همه باغ لعنتی رو به من میدی نیازی به پروانه ها ندارم
By the way, right away, you do things to my body راستی ، بدون اینکه حس کنم تو با بدن من کارهایی انجام می دهی
I didn't know that I was Starving till I tasted you نمیدانستم گرسنه ام تا این که طعم تو را چشیدم
By the way, right away, you do things to my body راستی ، بدون اینکه حس کنم تو با بدن من کارهایی انجام می دهی
I didn't know that I was Starving till I tasted you نمیدانستم گرسنه ام تا این که طعم تو را چشیدم
You know just how to make my heart beat faster فقط تو میدونی چطوری ضربان قلبم رو تندتر کنی
Emotional earthquake, bring on disaster زلزله عاطفی فاجعه به بار میاره
You hit me head on, got me weak in my knees تو طوری روی مغز من ضربه زدی( تاثیر گذاشتی ) که زانوهایم قدرت ایستادن نداره
Yeah, something inside me's changed بله چیزی در وجود من تغییر کرده
I was so much younger yesterday من دیروز خیلی جوان بودم
So much younger yesterday دیروز خیلی جوانتر بودم
I didn't know that I was Starving till I tasted you نمیدانستم گرسنه ام تا این که طعم تو را چشیدم
Don't need no butterflies when you give me the whole *** zoo وقتی همه باغ لعنتی رو به من میدی نیازی به پروانه ها ندارم
By the way, right away, you do things to my body راستی ، بدون اینکه حس کنم تو با بدن من کارهایی انجام می دهی
I didn't know that I was Starving till I tasted you نمیدانستم گرسنه ام تا این که طعم تو را چشیدم
By the way, right away, you do things to my body راستی ، بدون اینکه حس کنم تو با بدن من کارهایی انجام می دهی
I didn't know that I was Starving till I tasted you نمیدانستم گرسنه ام تا این که طعم تو را چشیدم
You you, yeah till I tasted you تو تو، آره تا زمانی که طعم تو را چشیدم
By the way, by the way, you do things to my body اتفاقا تو با بدن من کارهایی می کنی که
I didn't know that I was Starving till I tasted you نمیدانستم گرسنه ام تا این که طعم تو را چشیدم
I didn't know till I tasted you نمی دانستم تا این طعم تو را چشیدم
The more that I know you, the more that I want to هر چقدر تو را بیشتر میشناسم بیشتر تو را می خوام
Something inside me's changed چیزی در وجود من تغییر کرده
I was so much younger yesterday من دیروز خیلی جوان بودم