تو اون کوه بلندی که سرتا پا غرورهکشیده سر به خورشید غریب و بی عبورهتو تنها تکیه گاهی برای خستگی هامتو می دونی چی می گمتو گوش می دی به حرفامبه چشم منبه چشم من تو اون کوهیپر غروری بی نیازی با شکوهی
طعم بارون بوی دریا رنگ کوهیتو همون اوج غریب قله هاییتو دلت فریاده اما بی صدایی